به گزارش خبرنگار مهر، این فیلم درباره بازگشت مهاجران افغانی همزمان با حمله امریکا به کشور افغانستان است. مردی که همسرش در افغانستان زندگی می کند و خودش چند سالی است برای کار در ایران به سر می برد، همزمان با حمله امریکا به افغانستان برای نجات همسر و خانواده خود قصد بازگشت به کشور خود را دارد که با مسایل و مشکلاتی مواجه می شود.
نکته اصلی این است که مشکل شخصیت اصلی داستان به هیچ وجه در میان گرفتاری های روزمره یا اندیشه های معنوی و مادی مخاطبان ایرانی جایی ندارد. البته موضوعی که در فیلم مطرح می شود، بسیار انسانی است. نگرانی از سرنوشت کشور و خانواده در همه جای دنیا و به همه زبان ها مهم و قابل فهم است، اما زمانی که این موضوع پرداختی مناسب نداشته باشد، جذابیت فیلم به شدت کاهش می یابد.
زمانی محسن مخملباف، فیلم "بایسیکل ران" را بر اساس فرهنگ مردم دیگری ساخت. اما آن فیلم غیر از اینکه موضوعی انسانی و فراگیر را بیان می کرد، چنان دارای بیان و تصویرسازی سینمایی بود که توانست بینندگان کشورهای مختلف جهان را به خود جلب کند. اما فیلم "آخرین ملکه زمین" عاری از این تصویرسازی و بیان سینمایی است و همین مسئله ارتباط با مخاطب را دچار مشکل ساخته است. احساسی که مهاجر افغان نسبت به سرزمین خود دارد، با آنکه افغانستان همسایه ایران و به نوعی هم زبان مردم ما محسوب می شود، برای مخاطب ایرانی قابل درک نیست.
مهمتر اینکه فیلم حداقل به سطحی از احساسات و عواطف انسانی نیز اشاره نمی کند تا از این طریق حس همذات پنداری بیننده به نوعی تحریک شود. برای نمونه در صحنه ای که دو خلافکار به مهاجر افغان حمله می کنند و کیف او را می دزدند، بیننده به هیچ وجه استیصال و درگیری ذهنی این شخصیت را درک نمی کند.
"آخرین ملکه زمین" فضا سازی به نسبت خوبی دارد، حتی استفاده فیلم از جلوه های ویژه هنگام حضور در افغانستان خوب است، اما متاسفانه نیمه نخست فیلم به اندازه ای به تعریف جایگاه و وضعیت شخصیت اختصاص می یابد که بیننده را خسته می کند و یک سوم پایانی فیلم که به نسبت ریتم و طراحی بهتری دارد، نگاه بیننده را نسبت به فیلم تغییر نمی دهد.
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
مازیار شیبانی فر
نظر شما